جنینی که هر شب در تاریکی تنهایی من، تکرار می شود ، هر صبح از لرز مرثیه هایم
می برد بند نافش را....
با دستانی نارس و دو دو چشمانش.....
ذهن کاهی من، سرشار از لکنت گردبادها یست که
توهم می خورند و کلمه بالا می آورن....
/و...../
امـان از کلمه های بی دهان.....
پ.ن: ـــــــــــــــ